میلاد حضرت امیرالمومنین علی (ع)
تاريخ : سه شنبه 12 / 9 / 1391برچسب:, | 10:51 AM | نویسنده : امید

مكه در يكي از ماههاي حرام ‹‹رجب›› پذيراي مقدم زائران بيت الله الحرام بود. زائران آداب و مناسك مربوط به زيارت خانه خدا را انجام مي دادند و به گرد آن طواف مي كردند . گاه پروردگارشان را مي خواندند و گاه نيز بتها را ... در ميان آنان زن بزرگواري نيز ديده مي شد كه او هم به طواف مشغول بود اما نه آنسان كه ديگران ، آري توجه او تنها به خداي يكتا معطوف بود. روحش لبريز از خضوع خدا گرايان و خشوع محتاجان و وقار و متانت اميدواران به فضل خدا بود . خداي يگانه را مي خواند و از او مي خواست سنگيني باري را كه از آن مي ترسيد و پرهيز مي كرد ، كاهش دهد . او پيش از اين سه پسر و يك دختر زاده بود ، اما در هيچ كدام از آنها درد زايمان مانند اين بار ، بر وي و اعصابش فشار نياورده بود .

بسيار مي گريست و با التماس خدا را مي خواند تا شايد درد زايمان را بر او آسان گرداند كه ناگهان در قسمت غربي خانه خدا ، جايي كه گروهي از حجاج گرد آمده بودند، حادثه شگفت آوري رخ داد :
آن زن در آخرين طوافهاي خود به دور خانه خدا نزديك ركن يماني رسيده بود كه به ناگاه ديوار خانه براي او از هم شكافت و گويي بانگي آهسته او را صدا زد كه به خانه پروردگارت درون آي !
زن به درون رفت و مردم در عين شگفتي و ناباوري اين صحنه را مي ديدند و همچون حيرت زدگان فرياد سر مي دادند. در پي فرياد و غوغاي اينان ديگر زائران نيز به سوي آنان مي آمدند و از ايشان درباره واقعه اي كه رخ داده بود پرسش مي كردند. اين زن كيست ؟! اين زن كه هم اكنون طواف مي كرد نوه هاشم ، دختر اسد ، همسر ابوطالب ، مادر ام هاني و طالب و عقيل و جعفر است. آري او فاطمه نام دارد.
مردم جمع شده بودند . سران و بزرگانشان نيز در ميان آنان به چشم مي خوردند... زماني گذشت دوباره همان ديوار شكاف برداشت...
 


چهره حاضران از خوشي درخشيدن گرفت . سيماي آن مولود بزرگ ، كه بر دستان مادر بزرگوارش در حال تقلا و جنب و جوش بود ، نيز مي درخشيد ! اين رويداد در نوع خود بي نضير بود ، ديوار خانه خدا بشكافد و زني باردار قدم به درون آن گذارد و در بيت الله الحرام ، اين مركز پرتو افشاني روحاني و بركت الهي ، مكاني كه از ديدگاه اعراب ‹‹مقدسترين و محترمترين›› مكانها محسوب مي شود ، كودك خود را به دنيا آورد .


اين كرامتي بود براي بني هاشم بر قريش و براي قريش بر اعراب ، چرا كه صاحب خانه كعبه آنان را بدين عنايت ، به رياست و سروري خانه اش برگزيده بود و به زني از آنان اجازه داده بود كه كودك خود را ، با عزت و عظمت، در خانه اش به دنيا آورد .


اين خبر خوش در خانه هاي بني هاشم نيز پيچيد و زنانشان با شگفتي و سرور به فاطمه شادباش مي گفتند . سران و بزرگان نيز به سوي ابوطالب مي رفتند و مقدم اين مولود بزرگ را به وي مباركباد مي گفتند . در ميان اينان جواني نيز بود كه نسبت به تولد اين كودك ، بيش از ديگران توجه نشان مي داد . او به كودك مي نگريست اما نه آنچنان كه مردان ديگر به او مي نگريستند . اين جوان محمد بن عبدالله (ع) نام داشت كه همواره به عنوان يكي از اعضاي خانواده ابوطالب به شمار مي آمد . وقتي كه وي طفل را بغل گرفت آيات خدا را خواند و از آن كودك در شگفت شد و ميلادش را تبريك گفت .


نقل كرده اند كه اين كودك چشمانش را جز بر چهره مبارك پسر عمش ، پيامبر گرامي (ع) ، نگشود . او را علي نام نهادند . مادرش براي او نام ‹‹حيدر›› را برگزيد . اگرچه اين نام از كمال جسماني كودكي بود كه قهرمانيهاي آينده را به ياد مي آورد اما نام ديگر (علي) نشانگر برتري وي در امور معنوي به حساب مي آمد.



ميلاد معجزه آسا

ولادت علي (ع) ، همچون شهادت وي گواه حقي بر راستي رسالتهاي الهي است . او در تمام ابعاد حياتش ، از ولادت تا شهادت ، آيت بزرگ خداوند به حساب مي آيد . به راستي چرا بايد ولادت پيامبران و امامان هميشه با عجايب و شگفتيها همراه باشد ؟ حضرت موسي (ع) در صندوقي گذارده شد و در درياي نيل رها گشت و دريا او را به ساحل برد تا در پناه خدا پرورش يابد !


حضرت عيسي (ع) ، بدون آن كه پدري داشته باشد زاده شد و در كودكي در گهواره با مردم لب به سخن گشود !


... ولادت پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ع) نيز با حوادثي همراه بود . كنگره هاي كاخ پارس فرو ريخت و شعله هاي سربر كشيده آتشكده هاي آنها فرونشست و آب درياچه ساوه به خشكي گراييد و ... و علي (ع) ، پس از آن كه ديوار خانه كعبه براي مادرش شكاف برداشت درون خانه خدا به دنيا آمد! چرا؟!


آيا بدين خاطر كه خداوند اينان را پيش از ولادتشان به رسالت بر گزيده است . زيرا كه در عالم ذر زودتر از صالحان ديگر ، پرسش پروردگار خود را پاسخ گفتند و خداوند با علم خويش از احوال آنان ، ايشان را برگزيد و فضل آنان را با ولادتهاي معجزه آسا بر همه آشكار كرد.


يا آنكه خداوند از آينده زندگي آنان بخوبي آگاه بود و مواضع مسئولانه آنان را كه مي دانست به زودي و با آزادي كامل آنها را انتخاب مي كنند ، نكو داشت و آنان را با ولادتي نيكو و حيرت انگيز پاداش داد .


يا آنكه خداوند بدين وسيله مي خواست اصلاب گرامي و بزرگ و رحمهاي پاك و پاكيزه اي كه ايشان را به دنيا آوردند ، گرامي دارد . چنانكه همين كار را با مريم صديقه يا با زكريا و همسرش ، به خاطر جايگاهي كه نزد خداوند داشتند ، انجام داد.


يا آن كه علت و عوامل ديگري در كار بوده است . اما به هر علت هم كه باشد بايد گفت كه ولادت معجزه آسا ، خود پيامي است آشكار به مردم كه شأن آن مولود بزرگ را بيان مي كند. آيا براستي چنين نيست ؟


پس از آن كه مادر علي (ع) همراه با كودكش بيرون آمد ، پيامبر (ع) به استقبال او شتافت زيرا مي دانست كه همين كودك در آينده وصي و خليفه او خواهد شد . از اين رو سروري وصف ناپذير قلب بزرگ او را در بر گرفت . اين دو ، از اين لحظه ، هرگز از يكديگر جدا نشدند تا آن كه پيامبر (ع) به سوي پروردگارش رحلت كرد . علي (ع) نيز ، از سنت پيامبر تا لحظه شهادتش دست برنداشت.


هنگامي كه امام علي (ع) با افتخار از اين ارتباط گرم خود و پيامبر (ع) سخن مي گويد ، جاي هيچ ترديدي براي ما باقي نمي گذارد كه اين ارتباط ، تقدير پروردگار جهان بوده و در رساندن پيام او به مردمان نقش بزرگي ايفا كرده است.


امام علي (ع) مي فرمايد :


من در كودكي سينه هاي عرب را به زمين ماليدم ، و پيشاني اشراف ربيعه و مضر را به خاك سائيدم ، و شما ارتباط من و رسول خدا (ع) را در اين خويشي نزديك و جايگاه مخصوص مي دانيد .


آن حضرت ، در زمان كودكي ، مرا در كنار خود پرورش داد و به سينه اش مي چسبانيد و در بسترش در آغوش مي داشت و تنش را به من مي ماليد و بوي خوش خويش را به مشام من مي رساند . غذا را مي جويد و در دهان من مي نهاد . دروغي در گفتار و خطايي در كردار از من نيافت و خداوند فرشته اي از فرشتگانش را ، از هنگامي كه پيامبر (ع) از شير گرفته شده بود ، همنشين آن حضرت گردانيد تا او را در شب و روز به به راه بزرگواريها و خوهاي نيكوي جهان سير دهد . و من به دنبال او مي رفتم مانند رفتن بچه شتر در پي مادرش . در هر روزي از خوهاي خود پرچم و نشانه اي بر مي افراشت و پيروي از آن را به من امر مي كرد . در هر سال مدتي در حراء اقامت مي كرد و من او را مي ديدم و غير از من كسي او را نمي ديد و در آن هنگام اسلام در خانه اي جز خانه رسول خدا (ع) و خديجه نيامده بود و من سومين ايشان بودم . نور وحي و رسالت را مي ديدم و بوي نبوت را مي بوييدم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم